سلام اسم من رز هست امروز میخوام برم دانشگاه خب بزارید بگم من ۱۸ سالمه و توی یک خانواده ی پولدار زندگی میکنم خب من دادش دارم و پدر مادرم هم هستن
داداشم ۲۶ سالشه خیلی با من مهربانه پدرم هم گیر شرکتها ی پدر بزرگمه تازگیا یک رقیب پیدا شده که پدرم رو هی شکست میده در اشل این رقیب شرکت بلک مامبا هست و خیلی سال هاست با بابام رقیب هست تازگیا پسر ش مدیر شده و هی پدرم رو شکست میدن من تا حالا ندیدمش.
خب بریم شروع
امروز اولین روز دانشگاه به عنوان سال اولی هست خب برم لباس انتخاب کنم بعدش هم دوش بگیرم
این رو برداشتم و رفتم حموم
بعد نیم ساعت
خدمتکار:خانم خانم
رز:چیه
خدمتکار:خانم دانشگاه دیر شده
رز:مگه ساعت چنده؟
خدمتکار:ساعت ۹ ست
رز:چی یعنی یک ساعت تاخیر
خدمتکار :بله لطفا سریعتر
رز:باشه
اومدم بیرون لباس پوشیدم
این هم عکسم
با دو رفتم پایین اومدم صبحانه بخورم که یک لقمه برداشتم با مامان بابام خدا حافظی کردم رفتم
میخواستم با ماشینم برم پس سوار شدم
و رفتم
وقتی رسیدم ماشینم رو پارک کردم که دیدم دو نفر نفر داره با کلی بادیگارد از مدرسه خارج میشه
منم کلی بادیگارد داشتم
داشتم میرفتم سمت کلاس که یکی از اون ور مدرسه صدام کرد این صدا خیلی آشنا بود کسی نبود جز کارینا
منم برگشتم براش دست تکون دادم که اومد پیشم وایسادم گفتم
رز:فکر کردم فقط من دیر اومدم
کارینا:نوچ من خواب موندم
رز: منم توی حمام موندم
دوتای باهم زدیم زیر خنده
داشتیم میرفتیم که دیدم گله ی بادیگاردا داشتن میومدن با هام سر کلاس یه چپ چپ نگاه کردم و گفتم
رز: برید تو ی حیاط و این ورا پیداتون نشه فهمیدید
بادیگارد:اما خانم دستور رئیسه
رز:نکنه هوس کردی اخراج بشی
بادیگارد:ببخشید خانم
بادیگارد خطاب به بقیه ی بادیگاردا گفت بریم
رفتن توی حیاط و ما رفتیم سر کلاس
در زدیم که استاد گفت بفرمایید
در رو باز کردیم رفتیم تو
رز:سلام ببخشید دیر کردیم
کارینا : سلام ببخشید منم دیر کردم
استاد :شما ها کی باشید اصلا
رز: اسمم من رز
کارینا:اسمم منم کارینا
استاد:باشه ولی لطفا برید بیرون
من و کارینا دوتای گفتیم چییییی
استاد:من غایب رد کردم حالا بیرون و وقت کلاس با ارزش من رو نگرید
ما رفتیم بیرون
از زبان جونگ کوک
امروز بهم زنگ زدن و گفتن که جیمین توی مدرسه با ی دختره توی زیر زمین باهم سکس داشتن منم بعنوان دادش بزرگ اون رفتم اونجا اگه بابا بفهمه زندش نمیزاره
رفتم دانشگاه
بهم گفتن برم دفتر مدیر رفتم دیدم جیمین نشسته و عین خیالش نیست دختره هم روبروش من نگاه چپ چپ ی بهشون کردم و اونا سر شون رو انداختن پایین جز جیمین
مدیر:اوه سلام آقای جئون
کوک:سلام
مدیر :لطفا بشینید
کوک:میشه تنهای حرف بزنیم
مدیر:البته
مدیر:همه بیرون
همه رفتن بیرون فقط مدیر و کوک توی اتاق موندن
کوک:ببینید شما اگه فقط اون هرزه رو اخراج کنید واقعا خیلی پول خوبی به شما میدم ۲۰ میلیون دلار چطوره؟
مدیر :اوه اوه آقای جئون شما خیلی رک هستید ،قبول من فقط اون هرزه رو از مدرسه اخراج میکنم
کوک :باشه تا ظهر پول بدست شما میرسه
آقای مدیر و کوک بلند شدن مدیر تعظیم کرد و کوک گفت
کوک:نیازی نیست راحت باشید من با جیمین کار دارم پس می برمش با خودم
مدیر :البته
کوک رفت بیرون و نگاهی به هرزه انداخت
و روبه جیمین گفت
کوک:بیا
داشتیم از مدرسه میومدیم بیرون که ی دختره رو دیدم که با فراری وارد مدرسه شد و بعدش کلی ماشین دیگه وارد شد معلوم بود دختره هم پولدار ه بعدش پیاده شد و نیم نگاهی بهم انداخت و رفت منم رفتم سوار ماشین شدیم روبه جیمین
جیمین:میدونم میخوای غر بزنی لطفا حالا اصلا حوصله ندارم
کوک: میدونی من امروز فقط بخاطر تو بیست میلیون دلار به اون مردک پیر و مفت خور دادم
جیمین :مگه من گفتم بده
کوک: همش تقصیر تویه!!
میدونستم اگه باهاش بحث کنم آخر به هیچ جاشم نیست
کوک:امروز بیا بار میخوایم با نامجون جین شوگا و تهیونگ بریم بار تازه جک و دنیل هم میان بعلاوه مینا و تینا هم میان
جیمین :اوکی ساعت چند؟
کوک:۸ شب
رسیدیم خونه